سيماي موعود در شعر معاصر
«هنرو ادبيات»به عنوان عالي ترين شکل بيان احساس، زبان جان و آيينه روح است.به عبارت ديگر هنر پلي است که برقراري ارتباط انسان با انسان هاي ديگر را به دلپذيرترين صورت آن ممکن مي سازد.ما نيز به عنوان طلايه داران فرهنگ و تمدن اسلامي بر آن سر و سوداييم که با اين زبان جهانيان را مخاطب خويش قرار دهيم و آنان را بر خوان ارزش هاي اسلامي فرا بخوانيم.ما به عنوان يک «انسان مسلمان»و يک هنرمند آرمان خواه و رسالت مدار به آينده موعود چشم دوخته ايم؛ آينده اي که خورشيد مهدويت در آسمان جهان مي درخشد و مستضعفان به وراثت زمين برگزيده مي شوند.بنابراين هنر و ادبيات ما بايد از هم اکنون چشم به افق اين آينده موعود بدوزد وهنرمندان ما براي رسيدن به قاف کمال چنين آينده روشني، کمر همت ببندند.گرچه گرد آلود فقرم، شرم باد از همتم
گر به آب چشم خورشيد، دامن تر کنم
«موعوديه»يا شعر مهدوي يکي از زير شاخه هاي شاخص شجره طيبه شعر و ادب آييني همچون توحيديه، شعر نبوي، علوي، فاطمي، عاشورايي و رضوي، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، سخت مورد توجه و استقبال شاعران قرار گرفت ولي قضاوت در مورد ميزان کاميابي شاعران در اين حوزه کار دشواري است و جاي «اگر»و «اما»دارد چرا که در حوزه شعر آييني، مضمون يابي مثل عرصه «آزاد سروده ها»صرفاً يک کار ذوقي و سليقه اي نيست و شاعر نمي تواند در اين عرصه به مدد خلاقيت و نبوغ ادبي خويش به هر مضمون غريب يا خوشايندي چنگ اندازد.
در اين وادي شاعر بايد مقيد به ادب و آداب اسلامي و آراسته به سلوک قرآني باشد و در دايره آموزه هاي مبتني بر دين و برگرفته از قرآن و سيره معصومين(ع)حرکت کند.به تصوير کشيدن سيماي بزرگان دين در شعر آييني بايد تا حد امکان منطبق بر سيره عملي و سلوک ايماني و قرآني آن بزرگواران باشد.فرايند خيال پردازي و پرواز ذهني شاعر در اين وادي، بايد انديشيده و رسالت مندانه باشد تا بتواند چهره اي واقعي، بي تحريف و پيراسته از خرافات را از خاندان رسالت به تماشا بگذارد.سيمايي روشن و زلال که قابليت الگوبرداري از آن براي زندگي انسان معاصر وجود داشته باشد.
با عنايت به دقيقه اي که گفته شد، شاعر آييني نمي تواند و«نبايد»افسار ذهن و زبان خود را تنها و تنها به دست خيال وحشي بسپارد و همچون ساير عرصه ها بر طبل «خلاف آمد عادت»بکوبد و خواهان «سعادت»باشد.زيرا در اين عرصه، شاعر بر مسند انبياء و اولياي الهي که رسالتشان اصلاح گري و تربيت نفوس است تکيه زده است، از همين روست که گفته اند:
تا نکند شرع تو را نامدار
نامزد شعر مشو زينهار!
آري، مقام شاعر در اين وادي، مقام سخنگوي يک مکتب و آيين است و سخنگو در مقام سخنگويي نمي تواند و نبايدبيان کننده مواضع و ديدگاه هاي شخصي خويش براي پيروان و سالکان آن مکتب باشد.اگر در عرصه هاي ديگر مي توان بدون هيچ «آداب و تربيتي»سخن گفت، ادب اسلامي در اينجا حکم مي کند که «ادب و آداب»را به جا آورد و آنگونه ظاهر شد که «معشوق»مي خواهد:عرصه شعر آييني، مقام خودبيني، خودرأيي و خودخواهي نيست، مقام ذوب شدن در معشوق و رسيدن به قله «فنا في الله»است.در اين وادي، ديگر«من»و «منيتي»نيست و هرچه هست «او»هست «او»ست و دقيقاً رمز سربلندي و رستگاري شاعران اصيل آييني هم در همين نکته دقيق ظريف نهفته است، چنان که «هلالي جغتايي»مي گويد:
جايي رسيده ايم که از خود گذشته ايم
از خود گذشته ايم و به جايي رسيده ايم
يکي از مضامين محوري و بر جسته اي که در موعوديه ها مورد توجه بيشتر شاعران قرار گرفته، ترسيم سيماي حضرت به عنوان آخرين اميد و «آخرين منجي»است.اين مضمون ريشه در آيات و روايات قرآني دارد، چنان که در حديثي از پيامبر اعظم،حضرت رسول اکرم(ص)مي خوانيم که:
«زمين پر از ظلم و دشمني گردد، سپس مردي از خاندان من خروج مي کند تا آن را پر از عدل و داد گرداند، همچنان که از دشمني و ظلم پر شده باشد».
در فرازي از دعاي ندبه هم چنين مي خوانيم:
«کجاست آن که شوک ظالمان و زورگويان را بشکند؟ کجاست دور کننده شاخه هاي گمراهي و اختلاف؟».
تأکيد بر«عدالت»و«عدالت گستري»جز ذات انقلاب جهاني حضرت موعود(عج)است و بيان کننده اين حقيقت غير قابل انکار که باظهور حضرت، تاريخ ورق مي خورد، دوران حاکميت مستکبران و جهانخواران به سر مي رسد، شب سرنگون مي شود و صبح صادق «عدالت» بر گستره گيتي خيمه مي زند:
ياالهي !مهدي ام از غيب آر
تا جهان عدل گردد آشکار
(عطار نيشابوري)
طاهره صفارزاده هم که نام بلند او با «شعر نو ديني»روزگار ما پيوندي ناگسستني دارد و نسل امروز او را بيشتر با عنوان«شاعربيداري» مي شناسند، در«انتظار سروده»اي تأمل برانگيز و انديشمندانه، حضرت قائم(عج)را وارث ذوالفقار علي(ع)معرفي مي کند و با قاطعيتي برخاسته از يقين مي گويد:
...مي آيي
و ذوالفقار را باز مي کني
و ظلم را مي بندي
هميشه منتظرت هستم
اي عدل وعده داده شده
بي هيچ گونه اغراقي بايد گفت که «شعر انتظار»، شعر اعتراض است؛ شعري که به اقتضاي ذات عدالت خواهانه خود، همواره بر«وضع موجود»مي شورد و به «افق موعود»اشاره مي کند.شعر اعتراض،شعري است که داعيه پيکار باظلم و بي عدالتي،زشتي و پلشتي، نامردي و نامردمي را دارد و به دنبال بستر سازي براي استقرارحاکميت «الله»بر جهان و بنيانگذاري «جامعه توحيدي»است و اما لازمه اعتراض به وضع موجود، ترسيم آينده موعود است.اينکه ما بدانيم اکنون در چه نقطه اي قرار داريم و مطلوب ما رسيدن به کدامين نقطه و فتح کدامين قله است؟ مسلماً رسيدن به چنين بصيرتي نيازمند نقد وآسيب شناسي دين، جامعه و جهان است.
شاعران رسالت مدار شيعي همواره در طول تاريخ اين دغدغه مقدس را داشته اند و شاخک هاي حساس آنان نسبت به انحراف حاکمان و دولتمردان و خارج شدن آنان از دايره «عدالت»واکنش نشان داده است.وقتي مي گوييم «عدالت»، معناي عام و گسترده آن مورد نظر است، يعني عدالت در همه ابعاد سياسي، اجتماعي،ديني و اقتصادي.از اين منظر فاصله گرفتن از ارزش هاي انساني و اخلاقي و فروغلتيدن در باتلاق عفن «زهد ريايي»و «تقدس مآّبي»و ابتلا به بيماري ايمان کش «نفاق و تزوير»از نظر شاعران شيعي خطرناکترين آفتي است که يک جامعه ديني را تهديد مي کند؛آفتي که حتي از بيماري هاي لاعلاجي مانند«وبا»،«طاعون»و «سرطان»نيز خطرناک ترو مرگ آفرين تر است زيرا نفاق چهره انساني و الهي ما را مسخ مي کند و بر ارزش هاي انساني ما چوب حراج مي زند.
در اين ميان حضرت لسان الغيب حافظ شيراز که از او مي توان به عنوان شاعر«هنوز و هميشه»نام برد، از معدود شاعراني است که در عصر فتنه مغول و حاکميت نفاق و تزوير، با رندي، قلندري و هنرمندي تمام به نقد وآسيب شناسي جامعه ديني عصر خويش پرداخته و آيينه بي غبار روزگار خويش بوده است.آسيب شناسي هوشمندانه او در ابيات برگزيده زير به خوبي آشکار است:
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
حافظا!مي خور و رندي کن و خوش باش، ولي
دام تزوير مکن چون دگران قرآن را
خرقه پوشي من از غايت دينداري نيست
پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر مي کنند
چون به خلوت مي روند آن کار ديگر مي کنند
خدا زآن خرقه بيزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستيني
شعر انتظار، جلوه گاه اعتراض، انتقاد، حرکت، تکاپو و بيداري است.شاعران شيعي انتظار را نه در نشستن و ايستايي، بلکه در برخاستن و پويايي معنا مي کنند.شعر انتظار، شعر مردگي و بازدارندگي نيست، شعر زندگي و زايندگي است:
هميشه منتظرت هستم
بي آنکه در رکود نشستن باشم
هميشه منتظرت هستم
چونان که من
هميشه در راهم
هميشه در حرکت هستم
هميشه در مقابله
(طاهره صفارزاده)
البته نبايد فراموش کرد که اعتراض برآمده از بطن مکتب انتظار، بايد اعتراضي ايجابي و سازنده باشد، نه اعتراضي تخريبي و بازدارنده.در واقع انتظاري که ريشه در«انتظار»دارد، اعتراضي از جنس «امر به معروف»و «نهي از منکر»است و هدف غايي و نهايي آن « افزايش ظرفيت نقد پذيري»جامعه براي حرکت به سمت اصلاحات اصيل اسلامي.
نکته:
انسانم آرزوستنظرات شما عزیزان: